، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

عشق بابا و مامان

سلامی دوباره

سلام دوستان نی نی وبلاگی خوبین؟خوشین دلم برای همتون خیلی تنگ شده بود بعد از یه غیبت نسبتا طولانی اومدیم پیشتون اما با یه دست پر و یه عالمه عکس و خاطره اومدیم .بعد از اتمام امتحانات دانشگاه یه سری کارهای عقب افتاده اشتم و بعدش هم سفر پیش اومد و خلاصه درگیر بودم و نتونستم دفتر خاطرات مجازی پسر گلم رو بروز کنم بازم شرمندش شدم اما قول میدم دیگه زود به زود اپ بشم حالا یکم زود!!همون...یعنی خیلی دور نباشهههه.... روزهای تابستون با گرمی بیش از حد هوا در اهواز باعث شده که در طول روز کمتر بیرون بریم ومجبوریم غروبها یا شبها بیرون بریم که هوا کمی شکسته میشه خوشبحال شهرهای بالا میشه کمی هوای خوب برامون پست کنید ؟! جای دوری نمیره هااااااااا خلاصه...
13 مرداد 1392

تولد بابایی

عزیز دلم 11 اردیبهشت تولد بابا مسعود بود یه کیک کوچولو گرفتیم برا تولدش اما چون شما فرداش مریض شدی وقت نکردم عکساش رو بزارم همین جا جا داره دوباره وهزار باره بگم عاشقتم عزیزم و خیلییییییی دوست داریم مرد مهربونم         ...
27 ارديبهشت 1392

سیزده بدری که گذشت

امسال سیزده به در با عمه عموها از یک روز جلوتر رفتیم بیرون و شب رو در بیابون موندیم وچادر زدیم خیلی خوش گذشت شب آش درست کردیم که خیلی خوشمزه شده بود جای تمام دوستان خالی و گل پسری هم خیلی بهش خوش گذشت مخصوصا توی چادر                                        اهورا,عرشیا,نیکان                                   اهورا ونیکان در چادر   ...
23 ارديبهشت 1392

در ادامه نوروز

                               گل پسرم در پارک زیتون                             اهورا و پدری در پارک شهروند       ...
23 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

سلام دوستان خوبم بازم تاخیر در نوشتن! اما این بار مامانی تنبلی نکرد چون پسرم مریض شده بود درست یک روز از قبل از روز مادر و چند روزی رو درگیر بودم خیلی ناراحت بودم احساس میکردم دنیا برام بی ارزشه وقتی گل پسرم رو بی حال میدیدم از همه دنیا سیر میشدم اما خدا رو شکر پسری قوی من خوب شده و مامانی و بابایی خیلی خوشحال شدن خدایاااااااااااااااااا شکرت امیداورم هیچ کودکی مریض نباشه چون اونا مثل فرشته پاک ومعصوم هستن ...
23 ارديبهشت 1392

چهار شنبه سوری که گذشت

سلام دوستای عزیزم خوبید ان شالله؟امیدوارم سال جدید سال پر برکتی برای همه باشه بعد از یک ماه غیبت برگشتیم بعد از تعطیلات سرم خیلی شلوغ بود برا همین وقت نکردم وبلاگ پسرم رو آپ کنم اما از اونجایی که ماهی رو رو هر وقت از آب بگیری تازه است بنابراین از شب چهارشنبه سوری شروع میکنم که با عمه عموهای من ودایی های من ومسعود همه رفتیم خارج شهر و تا ساعت یک شب اونجا بودیم و بساط اتیش بازی و کباب خورون راه انداختیم و حسابی خوش گذشت جای همه دوستان سبز و اینم عکساش اهورا, چکاوک,امید,گلبرگ اماده پریدن از روی اتش!   پسری و مامان جون در حال پریدن از رو اتش             &nb...
9 ارديبهشت 1392

هفت سین اهورایی

امسال با بودن پسر قشنگم پر از انرژی هستم و دوتایی با هم تدارک سفره رو دیدیم و عشق مامان خیلی برا چیدن سفره ذوق و شوق داره برا همین از دو روز جلوتر سفره رو چیدیم و پسری هم بیشتر وقتش رو پای هفت سین میشینه ان شالله 120 هفت سین رو با دستهای ناز خودت بچینی پسر قشنگم   اینم سبزه های که گل پسرم با دستهای ناز خودش کاشته به همراه مامان جون   ...
29 اسفند 1391

تقویم اهورایی!!!

برای نوروز به  دوست خوبم زینب جان مامان کوثر جون سفارش تقویم دادم که لطف کردن و خیلی با سلیقه برامون درست کردن از همین جا ازش تشکر میکنم امیدوارم سال خوبی داشته باشی زینب عزیز ...
29 اسفند 1391