سلامی دوباره
سلام دوستان نی نی وبلاگی خوبین؟خوشین دلم برای همتون خیلی تنگ شده بودبعد از یه غیبت نسبتا طولانی اومدیم پیشتون اما با یه دست پر و یه عالمه عکس و خاطره اومدیم .بعد از اتمام امتحانات دانشگاه یه سری کارهای عقب افتاده اشتم و بعدش هم سفر پیش اومد و خلاصه درگیر بودم و نتونستم دفتر خاطرات مجازی پسر گلم رو بروز کنم بازم شرمندش شدماما قول میدم دیگه زود به زود اپ بشم حالا یکم زود!!همون...یعنی خیلی دور نباشهههه....
روزهای تابستون با گرمی بیش از حد هوا در اهواز باعث شده که در طول روز کمتر بیرون بریم ومجبوریم غروبها یا شبها بیرون بریم که هوا کمی شکسته میشه خوشبحال شهرهای بالا میشه کمی هوای خوب برامون پست کنید ؟!جای دوری نمیره هاااااااااخلاصه وقتی هم بیرون میریم اقا اهورا پروژه رانندگی داره مسعود هم که انچنان با جدیت برات توضیح میده که بعضی وقتها میگم الانه که ماشین رو روشن کنی وگاز بدی بریاما مسعود همچنان ادامه میده و ای تو هم کیف میکنییییییییییییقربون پسرم برم خیلی با دقت کارای پدر رو تکرار میکنی اما من بیچاره قلبم میاد توی دهنم اما کیه که گوش بده؟!پدر و پسر دستشون توی یه کاسه است!!اما ای خندم میگیره که پاهات به پدال نمیرسهقربون گل پسرم بررررررررررم من! اینم به روایت تصویر...
اینم اهورا و پدر مسعود بعد از یه تعلیم جانانه ...