، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

عشق بابا و مامان

اولین جدایی

1391/7/12 16:44
نویسنده : مامان اهورا
308 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه هشتم مهرماه اولین شبی بود که از پسرم دور بودمناراحتگریه شب مجبور شدم بمونم خوابگاه دانشگاه خرمشهر خیلی شب بد و طولانی بود احساس میکردم یه تکه از وجودم نیست خیلی گریه کردم دوستام خیلی دلداریم دادن اما بی فایده بود بغضم سنگین تر از این حرفها بود  ارام و قرار نداشتم همش زنگ میزدم مامانم و مامانم هم دلداریم میداد و میگفت اهورا خیلی راحته و از این حرفا اما دل من داشت از دلتنگی میترکید خلاصه خیلی وحشتناک بود وقتی فردا استادمون گفت کلاس دوشنبه برگزار نمیشه بال در اوردم سریع وسایلم رو جمع کردم وراهی شدم وقتی اهورا رو دیدم انگار همه دنیا رو بهم داده بودند هر چه میبوسیدمش سیر نمیشدم 

  اهورا هم وقتی منو دید خیلی خوشحال شد یه لحظه هم ازم جدا نمیشد   خلاصه تجربه سختی بود که البته شاید برای من دوباره تکرار بشه به خاطر دانشگاه اما چه میشه کرد تمام تلاش من برای خوشبختی پسرمه و باید این راه سخت رو برم تا اون شاد باشه 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

عموی محیط بان
11 آبان 91 17:14
سلامی گرم به مامانی و بابایی اهورا جون من یه وب زدم توش طبیعتو بچه ها نقش اصلی رو بازی میکنن اگه وقت کردین ممنون میشم یه سری بزنیدو کمکم کنید اخه من عاشق طبیعتم ممنون http://n-khorasan. niniweblog.com